فرهاد بیرانوند

درباره فرهاد بیرانوند

💥«سرهنگ جانباز فرهاد بیرانوند فرزند برومند زنده یاد حاج قنبر پیرداده»

✍️ خاطرات یک نظامی خاک خورده ای که تقریبا 60ساله است ونیمی از عمر خود را در بیابانها وسختی ها گذرانده است.
✍️«وی با آغاز جنگ تحمیلی رخت نظامی برتن میپوشدوراهی جبهه های جنگ میشودودراین کارزارهفتاد درصد از سلامتی خود را از دست می دهد(جانباز70٪).»
💥زندگینامه کهنه سربازی که عاشقانه و داوطلبانه جان خودرا درطبق اخلاص گذاشته است ودر طی مصاحبه ای که توسط مسئولین کشوری و لشکری بعمل آمد به شرح ذیل است:
✍️در پاییز 1342همزمان باتبعید امام خمینی (ره)که فرموده بودندسربازان من در گهواره انددر منطقه بابا طاهر خرم آباد چشم به دنیا گشود.طولی نکشید که درهمان دوران شیرین کودکی از نعمت داشتن پدر محروم شد.
«سپس به همراه مادر و سه خواهر ویک برادر« که از یک مادر بودند»به روستای سراب الیاس بیرانشهرسرزمین آبا و اجدادی خود برگشتندودر روستای صمیمی و پرمهر خویش مشغول زندگی وتحصیل گردید.
💥پس از گذراندن مقاطع تحصیلی ومشقت های فراوان وشروع درگیری هایی علیه رژیم ستم شاهی همچون همسالان وهمفکران خودبا سایر برادران خودتا پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری داشتند.
«باپیروزی انقلاب به همراه مردم وعشایرایل بزرگ بیرانوندبه محضر بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران شرفیاب گردیدند.»همین روحیه انقلابی گری تاثیر بسزایی در سرنوشت وی داشت.
✍️تا اینکه در روز 31شهریورسال 1359دولت عراق بنا به دستورآبادی شرق غرب جهت از بین بردن« انقلاب اسلامی به رهبری پیرجماران از راه مرزهای عزیز میهن مان ایران وارد شدند.«وی همچنان درمقطع دبیرستان درحال تحصیل بود»
روزهای خوش زندگی به آوارگی واضطراب تبدیل شدبسیاری از مردم شهرها به روستاها پناه بردندخانواده وی نیز از این امر مستثنی نبودوتمامی بستگان به روستای سراب الیاس مهاجرت کردندوباحداقل امکانات زندگی میکردند.
💥تنها خانواده ای که از اقوام در شهر ماند خانواده ی تیمسار اسکندر برادر بزرگترش بودکه درآن زمان فرمانده لشکر خرم آباد بود.«او با برادران وبرادر زاده هایش برای محافظت از اقوام درشهرمی ماند.وضعیت شهرها نگران کننده بود.وهرکس به فکرنجات جان خودبودآسمان شهرسیاه شده بودبرق ها در بیشتر مواقع قطع بود ومردم درتاریکی مطلق به سرمیبردند.
«تیمسار اسکندر گهگاهی برای سرکشی به پادگان بدرآباد و خانواده اش با خودروی نظامی به خرم آباد می آمد.چهره مردانه وبا صلابت اوبه خانواده وهمه کسانی که درشهر مانده بودند روحیه میداد.
هنگامی که از تیمسار درمورد جبهه ونیروهای دیگه سوال میپرسیدندبه دلیل سری بودن اطلاعات چیزی نمی گفت.امام (ره)می فرمودجان ومال وناموس,خاک ایران درخطراست وتاکید میکردکه تا آخرین نفس برای دفاع از کیان انقلاب اسلامی خواهم ایستاد.همین شجاعت ورشادت تیمسار باعث شد که خیلی از جوانان به حرفه نظامی علاقمندگردند.
سرهنگ فرهاد بیرانوند با مشاهده این وضعیت تحصیل را رها کرد و به عنوان بسیجی به منطقه خرمشهر اعزام شدوپس از بازگشت. به همراهی ده تن از همکلاسی هایش تصمیم به عضویت در ارتش جمهوری اسلامی گرفتند.
💥وی درآن زمان جوانی باهوش وورزیده بودآموزش های نظامی راسریعا آموخت وبه همراه دوستان باغیرت خود آماده جبهه شدوی آموزشهای سخت تکاوری وچتر بازی راباموفقیت طی نمود.بالاخره روزهای انتظار وبی تابی به پایان رسیدوباهم قطاران وهم دوره های خود درپادگان لشگرک وداع نمود.وبا رسته پیاده به تیپ 2دزفول لشکر 92زرهی خوزستان به گردانی که آن را گردان 105ببرمینامیدند اعزام گردیدوشوق حضور درجبهه و دست وپنجه نرم کردن با ارتش بعثی عراق وی رابه منطقه عملیاتی مختلفی از جمله:خرمشهر,هویزه,هورالعظیم,جزیره ,مجنون,کوشک وطلاییه کشاند.خون وغیرت رزمندگان اسلام دیدنی بودجمله ای که وی ورزمندگان السلام راازارمیداداین بود که سربازان ونظامیان رژیم بعث عراق درخاک ایران رخنه کرده بودندوحتی بر روی دیوارهای خرمشهرنوشته بودند «ماامده ایم که بمانیم»وخدارا شاکریم که به همت جوانان حتی یک وجب از خاک ایران عزیز ب دست آنان نیوفتاد.«وی بارها بادشمن بعثی روبرو شد ودرطول سالیان دفاع مقدس سه باربه شدت مجروح ,ک حتی یک باردریک درگیری سنگین بیش از بیست ترکش ریز ودرشت به بدنش اصابت نمودبه طوری ک یکی از ترکش ها باعث شده بود فک پایین و تعدادی از دندانهایش شکسته شود واین ترکش باعث قطع حنجره وی شد.پیکر بیهوش وی راباهواپیمابه بیمارستان حضرت زهراتهران انتقال ومقرر گردید که برای ادامه درمان وی را به آلمان اعزام گردد.ولی به خواست خدا وتلاش پزشکان بعد از شش مادران بیمارستان به سلامت ترخیص ومجدد به جبهه برگشت.از آنجا که فلسفه ازدواج خوب میتواند باعث اوج گرفتن وپیشرفت درزندگی هرمرد باشدبا اصرار خانواده با دختر دایی خود که از خانواده ای اصیل ومذهبی بود ازدواج کرد.«البته ناگفته نماندتمام موفقیت های وی اول خواست و اراده ی خداوند دوم پشتیبانی همسری وفادار که در تمام این مدت دوری ورنج رامتحمل شدووی رابه ایستادگی در مقابل دشمن یاری نمودوهیچ وقت گلایه ای نداشت.این سرباز خمینی همیشه خود را مدیون امام میدانست.
وی از دل جنگ بیرون آمدجنگی که گنجینه ای گرانبهابود.
✍️وی در تمام روزهای پرالتهاب آتش وخمپاره وفراز و نشیب های هشت سال دفاع مقدس در مناطق عملیاتی غرب و جنوب درخاکریزهابادوست و دشمن لحظه ای کوتاهی ننمود.ودرپایان جنگ تحمیلی با70درصد جانبازی میتوانست از قانون حالت اشتغال با دودرجه بالاتر وبا حقوق کامل از خدمت رها گرددولیکن پس از قطعنامه 598,شورای امنیت همانند فولادی آب دیده وبابدنی پر از ترکش ها توپ و خمپاره دشمن وارد دانشگاه امام علی(ع)شدوبابدن رنجور دوشادوش جوانانی که هنوز صورتشان حتی آثارمویی مشاهده نمی شددوره دانشگاه افسری رابا موفقیت پشت سرگذاشت وبا انتخاب مجدد رسته پیاده از آن دانشگاه فارغ التحصیل شد وجهت طی دوره مقدماتی فرماندهی یگانهای ارتش به مرکز پیاده ارتش به مرکز پیاده شیرازاعزام گردید.وی دوره مقدماتی فرماندهی یک ساله رابا موفقیت پشت سرگذاشت وبارتبه برتر به مرکز آموزش07خرم اباد(زادگاهش)منتقل گردیداین نظامی که بعد از 14سال درشهری غیر از زادگاهش خدمت نموده بود,این باردریگان های مختلف این مرکزعلاوه بر مسولیت های فرماندهی یگانهای 07درگزینش واستخدام هم به نحو احسن انجام وظیفه نمودولذا با جابجایی کامل پادگان 07به کازرون به آمادگاه مهماتی بابا عباس منتقل وپس از حدود پنج سال خدمت وفرماندهی آن امادگاه جهت طی دوره عالی پیاده به مرکزپیاده شیراز اعزام گردید.وی به مدت یک سال دوره عالی را با موفقیت طی نمودوبا درجه سرهنگی به لشگر84وبه تیپ داخل شهر خرم ابادپادگان سابق 07منتقل وباکوله باری از تجربیات به عنوان فرمانده گردان خدمات(فرمانده آن پادگان)انجام وظیفه نمود
💥«««باتوجه به اینکه وی جانباز 70درصد بوده داوطلبانه خدمت مینموداز قانون حالت اشتغال جانبازی خودرابازنشست نمودوهم اکنون با آرامش مطلق درمیان برادران وهمتباران خودبا صلح وصفامیان مردم نجیب و زادگاهش بیرانشهر مشغول زندگی خود میباشدولی خاطرات زیادی از جبهه وجنگ دارد.
انشالله فرصتی باشد از وجود نازنینش استفاده نماییم»»»»